Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-05@18:10:00 GMT

محمد علی نجفی؛ سیمای یک محکوم به اعدام

تاریخ انتشار: ۸ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۵۹۴۲۳۱

محمد علی نجفی؛ سیمای یک محکوم به اعدام

مرجان لقایی در روزنامه شرق نوشت:

کارشناسان پلیس می‌گویند اعتراف‌های ۴۸ ساعت اول مجرم، همیشه یکی از قابل اتکا‌ترین اعتراف‌ها و ادله جرم است و پس از آن مجرم بر خود مسلط می‌شود و ممکن است برخی از قسمت‌های ماجرا را تغییر دهد. گفته‌های ساعت‌های اولیه بعد از بازداشت محمدعلی نجفی، درباره نحوه قتل همسرش و علت اختلاف‌هایی که با او داشت، دست‌مایه نقد‌های بسیاری شد، اما او از همان ساعت اول و مصاحبه بحث‌برانگیز با صداوسیما، گفت که قصدی برای قتل نداشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


نجفی در دادگاهی که علنی برگزار شد، ترجیح داد فقط به موضوع قتل بپردازد و حتی زمانی که بخشی از نامه خصوصی او برای دخترش در کیفرخواست خوانده شد که میترا استاد را مورد حمله قرار داده بود، نجفی کیفرخواست را مورد نقد قرار داد و به‌نوعی به دفاع از میترا استاد پرداخت.


در این میان فقط نجفی نبود که مورد نقد سیاسیون جناح رقیب قرار گرفت؛ خبرنگارانی که در مرحله‌های مختلف در پرونده نجفی نقش‌آفرینی کردند، نیز مورد نقد‌های بسیار قرار گرفتند. برخی مدعی شدند خبرنگاران با تحریک احساسات زن‌ستیزانه برخی مردم، افکار عمومی را به نفع نجفی تغییر داده‌اند. برخی این ادعا را مطرح کردند که، چون نجفی یک نخبه است، مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت. عده‌ای دیگر عنوان کردند این خبرنگاران بودند که مبهوت شخصیت نجفی شدند. گروهی رفتار مبادی آداب او را دلیل توجه افکار عمومی به وی دانستند. در پاسخ به این مباحث، باید به چند نکته توجه داشت.


اگر احساس همدلی برخی مردم با نجفی به‌دلیل نگاه زن‌ستیزانه است، چرا درباره مسئولان دیگر که جرائمی علیه زنان مرتکب می‌شوند، چنین نگاه همراه با ترحم و احترام وجود ندارد. نمونه آن یک معاون وزیر است که چند سال قبل به ضرب گلوله به قتل رسید، یا یک نماینده مجلس که چندی‌پیش محکوم شد. اگر نگاه زن‌ستیزانه از سوی خبرنگاران تحریک شده است، چرا در پرونده‌های دیگر که مقتولان زن بودند و قاتل یک مرد، چنین نگاهی ایجاد نشد؟


اگر مسئله نخبه‌بودن نجفی مطرح است، چرا نخبه‌هایی که مرتکب جرائم مختلف می‌شوند، این‌چنین مورد توجه جامعه قرار نمی‌گیرند؛ حتی پزشکی بود که به قتل همسرش متهم شد و مورد حمایت افکار عمومی قرار نگرفت.


اگر مسئله فقط مبادی آداب بودن نجفی است، چرا سایر افراد جامعه که بسیار مبادی آداب برخورد می‌کنند، چنین احترام و توجهی را همراه خود ندارند.


هیچ‌کدام از نقد‌هایی را که در این رابطه مطرح شده است، نمی‌توان کامل رد یا تأیید کرد، اما در این میان یک نکته کاملا مغفول مانده است. مهم‌ترین ویژگی که در محمدعلی نجفی وجود دارد و از سوی منتقدان نادیده گرفته شد، شخصیت کاریزماتیک اوست. شخصیت کاریزماتیک با ویژگی‌های رهبران کاریزماتیک متفاوت است. نجفی با وجود داشتن یک همسر، با زن دیگری که با فرزندش دو سال فاصله سنی داشت، ازدواج کرد. با او وارد رابطه عاشقانه شد و حاضر به جدایی از همسر اول نشد و...، اما از سوی بخشی از فعالان حقوق زنان مورد نقد و عتاب‌های تند قرار نمی‌گیرد؛ چرا؟ دلیل آن شاید به داشتن ویژگی‌های شخصیت کاریزماتیک بازمی‌گردد. افرادی که دارای شخصیت کاریزماتیک هستند، حتما نباید منصب‌های مهم سیاسی و اجتماعی داشته باشند، یا رهبری یک گروه را برعهده بگیرند. بسیاری از آن‌ها کسانی هستند که در کلونی اجتماعی خود، ناخودآگاه مورد توجه سایر اعضای گروه نیز قرار می‌گیرند. ممکن است افراد تا سمت‌های مهم سیاسی و اجتماعی پیش بروند و در بسیاری از موارد هم بوده است که در همان محدوده زندگی خود، ادامه حیات داده‌اند.


مهم‌ترین ویژگی شخصیت‌های کاریزماتیک، مهارت خاص آنان در برقراری ارتباط با دیگران و بیان خالصانه احساساتشان است. محققان دانشگاه MIT دریافته‌اند که برقراری ارتباط با مردم، همان چیزی است که مولد کاریزماست. کاریزما در واقع مهارتی اجتماعی است که مانند بسیاری از مهارت‌های دیگر، آموختنی است.


پل اکمن، متخصص زبان بدن و روان‌شناس، درباره ویژگی‌های افرادی که شخصیت کاریزماتیک دارند می‌گوید این افراد دقیقا کاری را می‌کنند که دیگران به دلایل مختلف نمی‌توانند آن را انجام دهند؛ شخصیت‌های کاریزماتیک کاملا با حواس جمع در میان افراد حاضر می‌شوند. ویژگی‌های افراد را به خاطر می‌سپارند، سعی نمی‌کنند ادا دربیاورند، امیدوار صحبت می‌کنند و از همه مهم‌تر زبان بدن و گفتارشان یکی است. این افراد چیزی را تشخیص و به جامعه هدف ارائه می‌دهند که دیگران از بیان و درک آن عاجز هستند و نسبت به دیگران، بخشنده رفتار می‌کنند. دقت کنید؛ این گفته‌های پل اکمن بود.


محمدعلی نجفی در دادگاه حاضر نشد تا درباره گفته‌های ابتدایی خود در دادسرا، دوباره صحبت کند. او با اینکه فردی صاحب جایگاه سیاسی محسوب می‌شود، اما در مواجهه با اتهامی که به او وارد شد، سعی نکرد از این قدرت استفاده کند. او مسئولیت عمل خود را به‌طور کامل پذیرفت و در یکی از جلسه‌های دادگاه خطاب به وکیل اولیای دم که به نقل از نجفی، ازدواج با میترا استاد را اشتباه خوانده بود، گفت: «من کل ماجرا را اشتباه می‌دانم. ازدواج با میترا اشتباه نبود، از ابتدای این رابطه اشتباه بود و من اشتباه بزرگ‌تری کردم، چون از میترا بزرگ‌تر بودم». مسئولیت‌پذیری در برابر یک رابطه، از سوی مردان، کمتر در جامعه مردسالار ایران دیده شده است، اما این کاری بود که نجفی به‌درستی انجام داد. مشخصه بعدی افراد کاریزماتیک، توجه آن‌ها به زبان بدن خود است. نجفی با ظاهری کاملا مرتب در دادگاه حاضر شد، حتی زمانی که لباس زندان به تن داشت، با رفتاری مبادی آداب و لباس‌های اتوشده و محاسنی مرتب در دادگاه حضور یافت و با ادای احترام به حاضران، آن‌ها را تحت تأثیر این رفتار خودش قرار داد. این نکته‌ای بود که وکلای اولیای دم خانم استاد هم در مصاحبه با خبرگزاری فارس به آن اشاره کردند. نجفی با کلماتی دقیق که بار معنایی مثبت داشت، از خود دفاع می‌کرد.

او در اوج استیصال یک فرد که ممکن است با حکم قصاص مواجه باشد، گفت: به رحمت الهی بسیار امیدوار است و می‌داند تنها نیست. ناامیدی مهم‌ترین خطری است که جامعه به لحاظ روانی با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند و زمانی که مردم، فردی در موقعیت نجفی را که با مرگ روبه‌روست امیدوار دیدند، ممکن است آنچه در ناخودآگاه خود دنبالش بودند را پیدا کرده باشند؛ بنابراین آنچه محمدعلی نجفی را در افکار عمومی مثبت نشان داد، در کنار همه کنش‌های سیاسی موفق و البته نگاه تحسین‌برانگیز جامعه به یک نخبه، شخصیت کاریزماتیک خودش و تسلطش بر ارتباط انسانی، بیان احساسات و نگاه محترمانه به مقتول بود، که بسیاری او را در به‌وجود‌آمدن این وضعیت بی‌تقصیر نمی‌دانند. نجفی به‌خوبی توانست با جامعه ارتباط برقرار کند. جامعه‌ای که این‌بار در دادگاه او را تماشا می‌کرد.

منبع: فرارو

کلیدواژه: محمد علی نجفی محکوم به اعدام

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۵۹۴۲۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش

پایگاه خبری جماران: مرحوم آیت الله ضیاءالدین نجفی تهرانی موسس و مدیر حوزه علمیه نبی اکرم (ص)، از دوستان مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌ سید احمد‌ خمینی، محقق و مؤلف بیش از ۵۰ اثر ارزشمند فقهی، اصولی، امام شناسی، عقائد، تربیتی و اخلاقی و استاد با سابقه حوزه و دانشگاه بودند که هفته گذشته دارفانی را وداع گفت.

پایگاه خبری جماران ضمن تسلیت به حوزه‌های علمیه، بیت شریف و شاگردان و ارادتمندان ایشان، گفت‌و‌گویی منتشر نشده از آن مرحوم را منتشر می کند:

لطفا در ابتدا بفرمایید که چرا حضرتعالی طلبگی و روحانیت را انتخاب کردید؟

من دارای سابقه روحانیت خانوادگی هستم. با پدرم به بعضی از مجالس می‌رفتم. لذا علاقه شدیدی به طلبگی و روحانیت پیدا کردم. گذشته از این‌که من درس کلاسیک را دیدم و خانواده ما یعنی دایی‌ها، عمه‌ها و خاله‌های من فرزندان متجدد داشتند و علاقه‌مند بودند که من هم به دانشگاه بروم و حتی مخالفت می‌کردند از این‌که من روحانی شوم، اما من علی‌رغم مخالفت بستگان، با تشویق پدر و مادرم اظهار علاقه کردم تا در کسوت مقدس روحانیت دربیایم. خداوند والدین من را رحمت کند؛ مادرم بسیار به گردن ما حق دارد و خیلی برای ما زحمت کشید، مخصوصاً در زمینه تحصیلات.

تاریخ تولد حضرتعالی چه زمان است؟

تاریخ تولد من ۲۵ فروردین سال ۱۳۲۵ است. زمانی که آسید ابوالحسن فوت کرده بود و آیت‌الله بروجردی به قم تشریف آورده بودند.

درباره تحصیلات‌تان بگویید.

من ۴ ساله بودم که پدرم به من قرآن یاد داد. ایشان در کنار قرآن، رساله عملیه «انیس المقلدین» مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی را به من آموزش داد. اولین رساله‌ای که در قم از آیت‌الله بروجردی چاپ شد، رساله انیس المقلدین بود. انیس المقلدین یک رساله کوچک با خطوط سنگی بود و چاپی نبود. پدرم بعد از این کتاب، گلستان سعدی را به من داد و من بسیاری از اشعار سعدی و خطبه کتاب گلستان را حفظ هستم. خطبه گلستان این است: هر نفسی که بر می‌آید ممد حیات است و چون فرو می‌رود مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. «اعملو آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور»

بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش/ کس نتواند که به جای آورد

کتاب سعدی را از چهار تا هفت سالگی خواندم.

من در دوران کودکی به مکتب‌خانه هم رفته‌ام. مکتب‌خانه زندان داشت و هر کس که شلوغ می‌کرد را آنجا حبس می‌کردند. استاد یک تَرْکه‌ی بزرگی داشت، شاگردان را با آن می‌ترساند و ما باید سکوت می‌کردیم. وقتی پنجشنبه و جمعه می‌شد به سر زبان ما یک مُهر می‌زد، ما کوچک بودیم و متوجه نبودیم، می‌گفت: این مهر تا شنبه هست، اگر در خانه بازیگوشی کنید و پدر و مادرتان را اذیت کنید، این مهر پاک می‌شود و من شما را در زندان مکتب‌خانه حبس می‌کنم. یک بار من مقداری بازیگوشی کرده بودیم و مادر من به استاد شکایت کرده بود. صبح که به مکتب‌خانه رفتم، استاد تَرْکه‌ را به سر من زد و گفت بدو برو زندان! آنجا فرش یا چیز دیگری نبود فقط خاک و محل رفت و آمد و موش بود. من هم بچه ۷ ساله بودم و نزدیک بود قلبم از ترس بایستد. زندانِ مکتب‌خانه تاریک بود و هیچ چراغی نداشت. من را داخل زندان فرستادند. خیلی خاطره‌انگیز است؛ من در گوشه‌ای کز کردم، نشستم و می‌دیدم که موش‌ها می‌رفتند و می‌آمدند. من یک ساعتی آنجا بودم. بعد از یک ساعت من را بیرون آوردند و گفتند: دیگر در خانه شیطنت نکن!

منظور این‌که ما مکتب‌خانه را هم دیدیم، بعد هم به مدرسه رفتیم. ریاضی من خیلی خوب بود و به دقت مسائل ریاضی را حل می‌کردم. سابق مسئله می‌دادند و می‌گفتند مساله‌ها را حل کنید. از ۷ سالگی تا ۱۴ سالگی در کنار دروس مدرسه، جامع المقدمات را به مرور زمان می‌خواندم. «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». آن زمان که جامع المقدمات می‌خواندم استاد می‌گفت که درس را باید حفظ کنید و تحویل دهید، ما هم حفظ می‌کردیم. من در سن ۱۴ سالگی رسماً وارد حوزه شدم و دروس حاشیه، سیوطی، مغنی و مطول را خواندم. من آن زمان بسیاری از اشعار مطول را حفظ می‌کردم.

منزل ما نزدیک مدرسه حاج ابوالفتح تهران بود و آقای لنگرودی مدرسه را اداره می‌کردند. یک سال در مدرسه حاج ابوالفتح درس خواندم اما دیدم که مقداری شلوغ است لذا به مدرسه مروی رفتم. زمانی که در مدرسه حاج ابوالفتح تهران بودم آقای فلسفی هم آنجا می‌آمد و تدریس می‌کرد. آقای فلسفی از نجف آمده بود، در مسجد لرزاده نماز می‌خواند و این‌جا هم تدریس می‌کرد به همین دلیل بسیاری از آقایان می‌آمدند و درس کفایه را از محضر ایشان استفاده می‌کردند.

خلاصه، ما به مدرسه مروی رفتیم. میرزا احمد آشتیانی بزرگ مسئول مدرسه مروی بود و مجری ایشان پسرشان آمیرزا باقر آشتیانی بود؛ هر دو بزرگ بودند. آن زمان در مدرسه مروی بسیاری از بزرگان تدریس می‌کردند، آقا رضی شیرازی که منظومه حاجی را تدریس می‌کرد و آقای مطهری اسفار را تدریس می‌کرد. لذا بخشی از آشنایی من با آقای مطهری از مدرسه مروی است و بخش دیگر به حسینیه ارشاد مربوط می‌شود که پایگاه ایشان بود.  

مرحوم آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله شیخ عبدالرزاق قاینی را مثل مرحوم آقای بروجردی به تهران فرستاده بود. ایشان آقای احمد خوانساری را به بازار تهران فرستاد و آقای قاینی را به مسجد مهدیه فرستاده بود که امکاناتی مثل درمانگاه و دارالایتام مهدیه داشت. من لمعتین را نزد آیت‌الله شیخ عبدالرزاق قاینی خواندم و استاد دیگر من آقای آسید هاشم حسینی تهرانی بود که هم‌دوره و از یاران وی بود. مسائل مدرسه فیضیه که پیش آمد و نواب را شهید کردند، آسید هاشم حسینی تهرانی خودش را جدا کرد و مشغول به تدریس بود. من بخشی از لمعتین را از محضر ایشان استفاده کردم.

چه زمان برای تحصیل به قم تشریف بردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟

من دهه ۴۰ برای تحصیل رسائل و مکاسب به قم رفتم. البته سال ۳۶ یا ۳۵ بود که به قم رفتم که آقای بروجردی زنده بودند. آقای(امام خمینی) خمینی هم جزء اساتید بزرگ قم بودند. من بسیار علاقه مند بودم در قم بمانم اما نوجوان بودم و مشکلاتی داشتم، لذا نتوانستم بمانم. من همۀ رسائل را نزد شیخ مصطفی اعتمادی خواندم. قوانین را نزد حاج آقا محسن دوزدوزانی خواندم که بعدها آیت‌الله العظمی شد.

کتاب بیع مکاسب را نزد آقای فاضل لنکرانی تلمذ کردم. ایشان آن زمان درس خارج نمی‌گفت بلکه سطح تدریس می‌کرد؛ مکاسب را در زیر گنبد مسجد اعظم می‌گفت و کفایه را در صحن بزرگ داخل حجره‌ها تدریس می‌کرد. خیلی‌ها به درس آقای فاضل می‌آمدند و ما هم جزء مستشکلین درس ایشان بودیم؛ سید احمد خمینی، سید محمد خاتمی و بزرگان دیگر در درس آقای فاضل لنکرانی شرکت می‌کردند که بعدها از بزرگان و رجال شهرها و شهرستان‌ها شدند. من جزء مستشکلین درس آقای فاضل لنکرانی بودم، ایشان خیلی به من علاقه داشت و من هم خیلی به ایشان علاقه داشتم. کفایه را نزد آقای سید محمدباقر طباطبایی بروجردی خواندم و مراجع فعلی مثل آقایان مکارم، سبحانی و نوری همدانی کفایه را پیش ایشان خوانده‌اند.

آقای سید محمدباقر طباطبایی به من گفت که من کفایه را ۲۷ دوره در مسجد امام تدریس کردم و سه دوره آخر را در منزل خودم تدریس کردم. من دوره بیست و هشتم را در منزل از محضر ایشان استفاده کردم. ایشان کفایه را دو دوره هم تدریس کرد و دیگر ادامه نداد. آقای سید محمدباقر طباطبایی به من دستخط داد و تجلیل کرد، و از ایشان اجازه روایی دارم.

در ادامه در درس خارج آقایان گلپایگانی، اراکی و آمیرزا هاشم آملی رفتم. من یک دوره هفت ساله در درس اصول آمیرزا هاشم آملی شرکت کردم و همزمان ۷ سال در درس خارج فقه آقای گلپایگانی حضور داشتم. همچنین ۶ سال دوره طهارت را در درس یکی از مراجع بزرگ آن زمان شرکت کردم. درس آقایان اراکی و مرعشی نجفی را به صورت مقطعی رفتم تا ببینم وضعیت تدریسی این بزرگان چگونه است. آقای نجفی بسیار عالی درس می‌گفت. آقای اراکی سکته کرده بود و به زحمت حرف می‌زد. من ۱۵ سالی که در قم حضور داشتم با همه آقایان مراجع، اساتید و بزرگان آشنا بودم.

در قم تدریس هم می‌کردید؟

بله، در مسجد اعظم درس عمومی داشتم. ساعت ۱۱ صبح تعداد زیادی از طلاب بعد از درس آقایان مراجع می‌آمدند و در درس من شرکت می‌کردند. همچنین عصرها در فیضیه مباحثه درس اصول داشتم، تا دورانی که به تهران آمدیم.

درباره علت اینکه از قم جدا شدید و به تهران آمدید بفرمایید.

ما در دوران انقلاب به تهران آمدیم و از قم جدا شدیم. جدا شدن از قم خیلی برای من مشکل بود. علت جدا شدن من این بود که جمعی از تهران آمده بودند و طومار بزرگی نوشته بودند که من را به تهران ببرند. آقای گلپایگانی من را خواست و سه جلسه با من صحبت کرد و فرمود که ما دوست دارم شما به تهران بروید. آقای گلپایگانی من را متقاعد کرد و نوشته‌ای به ما داد که «ایشان در حوزه علمیه قم زمان طولانی تحصیلات داشتند و به مراتب عالیه از کمال نائل شدند.» همچنین ایشان به من اجازه‌ای دادند و نامه‌ای به تهرانی‌ها نوشتند. ما با اساتید خودمان خداحافظی کردیم. آقای صدر مرقومه‌ای نوشتند و از ایشان خداحافظی کردیم. آقای شیخ علی‌پناه اشتهاردی استاد ما بود از ایشان هم خداحافظی کردیم. همچنین آقای نجفی مرعشی، خلاصه من از خداحافظی با آقایان خاطرات زیادی دارم.

در تهران چه فعالیت‌هایی داشتید؟

در تهران مسجد جامع نبی اکرم (ص) را تجدید بنا کردیم. این مسجد کوچک بود، حیاتی داشت اما امروزه مسجد معظمی در شرق تهران است. همان مهندسی که مسجد الغدیر تهران را در خیابان میرداماد ساخت، این مسجد را بنا کرد. زمین حوزه علمیه نبی اکرم(ص) را من خریدم و ساختمان آن را ساختم. در دوره‌ی بیش از ۳۰ سال که حوزه علمیه فعال است، حدود ۵۰۰ نفر طلبه تربیت کردم که برخی از آن‌ها جزء اساتید حوزه و دانشگاه در شهرهای مختلف هستند.

ما مسجد، حوزه علمیه و مردم را اداره کردیم. در دوران دفاع مقدس شاید ۱۰۰ کامیون و تریلی، اجناس مختلفی به جبهه‌ها فرستادم. در رابطه با وجوهات با امام تماس داشتیم و الان با مقام معظم رهبری و مراجع معظم قم تماس داریم. آقایان و مراجع قم به ما اظهار لطف دارند و مرتب در تماس هستیم.

من شاید هزار جوان دانشگاهی را در پایگاه مسجد تربیت کردم که امروزه در مصادر امور خدمت می‌کنند.

ما به انقلاب، حوزه علمیه و آقایان احترام می‌کنیم. ما در شرق تهران به صورت خاص و در کل تهران به صورت عام مورد توجه هستیم. مرکز امور مساجد برای ما همایشی برگزار کرد که بسیاری از بزرگان قم تشریف آوردند و بسیاری از آقایان مثل آیت‌الله علوی بروجردی، آقای محقق داماد، آقای جواد فاضل لنکرانی و آقا جواد گلپایگانی پیام فرستادند. از تهران آقایان یحیی عابدی و جلالی خمینی پیام فرستادند. پیام‌های بزرگان و نوشته‌های مراجع را در کتابی منتشر شد که اجازه آقای گلپایگانی در آن آمده است. آقای میرزا هاشم آملی به من اجازه اجتهاد داد که بعد از فوت ایشان، دو تن از مراجع قم آقایان فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی آن را تایید کردند. همچنین آقای گلپایگانی و پدرم برای من اجازه اجتهاد مرقوم فرمودند. من اجازه اجتهاد و اجازه امور روایی متعددی دارم و الان در تهران مرکز امور اجازه روایی هستم. از شهرستان‌ها از طریق اینترنت به من مراجعه می‌کنند و از من اجازه امور روایی می‌خواهند و من اجازه امور روایی به آن‌ها می‌دهم.

وضعیت من در تهران، تعامل با مردم و انقلاب، هر کدام فصلی دارد.

درباره تألیفات‌تان بگویید.

در اصول، فقه، اعتقادات، تاریخ، زندگی ائمه(ع) و نظرات خاصی که در فقه دارم، هر کدام رساله شده و حدود ۲۵ جلد کتاب و رساله دارم. آثار من در همایشی که برگزار شد به صورت رنگی منتشر شد و حاوی کتاب‌ها، خدمات و اجازات من است. همچنین ارتباطاتی که با آقایان و بزرگان داشتم مثل علامه طباطبایی که مقداری از محضرشان استفاده کردیم یا آقایان رفیعی قزوینی، میلانی، علامه سمنانی، علامه شوشتری، علامه بهبهانی و بزرگان دیگر در این آثار آمده است.

من هنوز کتاب‌هایی را در دست تالیف دارم که برای چاپ آماده می‌کنم. الان دو جلد کتاب زیر چاپ داریم که عنوان یکی از آن‌ها «عشق دیدار» درباره امام زمان(عج) است. این اثر تلخیص بعضی از کتاب‌ها است که آقای خطاط مقداری به ما کمک کردند.  

قضیه هدیه کتاب‌های خود را به کتابخانه مسجد اعظم تشریح کنید.

من از کودکی به کتاب بسیار علاقه‌مند بودم و از اول عمر کتاب‌های فراوانی تهیه کردم. مرحوم والد ما  ۵۰۰ جلد کتاب‌های رحلی و خطی آقایان نجف را دارا بود. پنج هزار و پانصد جلد تعداد کتاب‌های کتابخانه شخصی من بود که جمعاً حدود ۶۰۰۰ جلد کتاب شد و آن‌ها را به کتابخانه مسجد اعظم هدیه دادم. من با کتابخانه مسجد اعظم آشنا بودم و به آنجا می‌رفتم و مطالعه می‌کردم. در کتابخانه مسجد اعظم دو فرش بود که قائم مقام‌الملک برای آقای بروجردی فرستاده بود. در زمان حیات آقای بروجردی در افتتاح کتابخانه، آن دو فرش گران‌قیمت و ارزشمند را قائم مقام الملک از فرش‌های شخصی خود برای آقا فرستاد که تا انتهای کتابخانه می‌رسید. ما با کتابخانه مسجد اعظم ارتباط داشتیم، لذا گفتیم که بهترین جا آنجاست؛ هم کتابخانه آیت‌الله بروجردی است و هم مسجد اعظم است و آقای علوی را دوست داریم. آقایان تهران مثل آقای خطاط، آقای روحانی و دیگران برای بسته‌بندی و ارسال کتاب‌ها بسیار کمک کردند. مسئولان و عوامل کتابخانه هم خیلی به ما کمک کردند. خود آقای علوی عنایت زیادی فرمودند. عوامل کتابخانه هم آقایان مثل آقایان دیگر خیلی کمک کردند.

از جمله کتاب‌هایی که اهدا شد، ۶۰ کتاب خطی بود. بعضی‌ از کتاب‌ها ریاضی قدیم بود. یک قرآن خطی وجود داشت که ۴۰۰ سال قدمت دارد. البته چند صفحه اول آن خراب شده که باید بازسازی شود. من به قم کتاب‌های زیادی فرستادم. حدود ۳۰۰ جلد کتاب از کتاب‌های پدر مرحوم آقای فلسفی در اختیار من بود که برای کتابخانه آقای نجفی مرعشی ارسال کردم. دکتر محمود، آقازاده آقای نجفی مرعشی برای من نامه نوشت و اظهار تشکر کرد. یک مقدار کتاب ضالّه متعلق به بهایی‌ها را به کتابخانه آقای سیستانی اهدا کردم که آقای شهرستانی مسئول آن است. از جمله یک قرآن خطی خوش‌خط با ترجمه بود که حدود ۱۵۰ سال قدمت داشت را به آقای شهرستانی دادم. آقای شهرستانی صفحه اول آن را باز کرد و گفت این قرآن ۱۵۰ سال قدمت دارد و تاریخ آن فلان زمان است.

ما برنامه داشتیم که کتابخانه آقای بروجردی و کتابخانه آقای گلپایگانی تغذیه شوند و کتاب‌های ما یک جا مستقر نشود. بخش از کتاب‌ها هم برای کتابخانه خوانسار فرستاده شد. البته از کتابخانه آیت‌الله بروجردی و کتابخانه آیت‌الله گلپایگانی، کتاب‌هایی که لازم نداشتند را برای خوانسار ارسال کردند. الان هم دست من خالی نیست و موسسه من کتابخانه بزرگی حدود ۲۰۰۰ جلد کتاب دارد.

دیگر خبرها

  • لبه تیغ
  • اجازه اعدام درختان در پارک لاله را نخواهیم داد
  • تصمیم زاکانی برای ساخت فرهنگسرا به قیمت نابودی درختان
  • بزرگداشت آیت الله ضیاءالدین نجفی(ره) در قم برگزار شد
  • تکلیف مردم لرستان در دور انتخابات چیست؟
  • ۳ عامل مهم در شکل‌گیری شخصیت محمد‌رضا سنگری
  • اسب‌های خراسان شمالی در پایتخت سوارکاری کشور خوش درخشیدند
  • روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش
  • رگبار، رعد و برق و وزش باد در زنجان پیش بینی شد
  • نجفی: استاندارد نبودن پیست‌ها برای ورزشکاران هزینه‌بردار است